مطالب حقوقی

راه های پایان عقد وکالت و باطل شدن وکالتنامه

نوشته شده در
راه های پایان عقد وکالت و باطل شدن وکالتنامه

عقد وکالت از جمله عقود مستمر است که موضوع آن نیابت دادن اعمال قسمتی از حقوق موکل و صاحب حق به شخص ذیصلاح دیگر (وکیل) است.اقتضاء ذات عقد وکالت اعطای نیابت است و اینکه دیده می شود بعضاً برای انتقال متوسل به قالب وکالت می شوند ناشی از بی توجهی و بی اطلاعی است.وکالت حسب مورد با توسل به فسخ یا بطلان قابل پایان است.هر چند که به کاربردن واژه فسخ در مورد عقود جایز چندان دقیق نیست و به نظر نگارنده بهتر است بگوییم وکالت راه های باطل شدن مخصوص خود را دارد که اجمالا عبارتند از : استعفا، عزل، حجر، فوت و انجام مورد وکالت.مانند هر عقد جایز دیگر اگر وکالت ضمن عقد لازمی به صورت شرط ضمن عقد بیاید یا عدم عزل ضمن عقد لازمی شرط شود انحلال آن بسیار محدود می شود به مورد دوم وکالت بلاعزل گفته می شود .

طرق انحلال و پایان وکالت دادگستری
انقضای وکالت به طرق ذیل مرتفع می شود:

1- به عزل موکل:
موکل می تواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند و نیازی به توجیه کار خود برای عزل وکیل ندارد و در بر هم زدن وکالت آزاد است.

عزل وکیل ممکن است به طور ضمنی باشد. چنان که هر گاه موکل عملی را که مورد وکالت است خود انجام دهد، یا عملی کند که با وکالت منافی باشد، یا وکیل دیگری برای انجام مورد وکالت تعیین کند و معلوم باشد که نمی خواهد هر دو عمل مورد نظر را انجام دهد، اقدام او به منزله عزل وکیل است، به ویژه در موردی که با آگاهی از وکالت صورت پذیرد.

البته اصل کلی بالا در عزل وکیل که از جانب موکل و به صورت آزادانه و بدون نیاز به دلیلی صورت می گیرد، در مواردی ساقط می شود. به این معنی که هنگام انعقاد عقد وکالت می توان این عقد را به گونه ای تنظیم نمود که حق عزل موکل و آزادی وی در این حق عزل، سلب شود.

صورت های تنظیم قرارداد برای اسقاط حق عزل موکل
1- موردی که وکالت ضمن عقد لازمی ( عقد لازم عقدی است که هیچ یک از طرفین حق بر هم زدن آن را ندارند مگر در موارد معینه ) شرط شود.شرط وکالت ضمن عقد لازم ممکن است به صورت شرط نتیجه باشد یا شرط فعل که در هر یک احکام اسقاط حق عزل موکل متفاوت است.

شرط نتیجه: هرگاه وکالت به صورت شرط نتیجه در عقد لازمی درآید: در اینصورت نه موکل می تواند وکیل را عزل کند، نه وکیل حق دارد استعفاء دهد. مثال: مانند اینکه در نکاح (که عقدی لازم است) شرط شود که شوهر در اداره املاک زن، وکیل او باشد. اما اگر وکالت که به صورت شرط در عقد لازم نکاح آمده است به سود یکی از وکیل یا موکل باشد، در این صورت کسی که شرط علیه او می باشد، پایبند بدان می شود ولی آنکه شرط را به شود خود تحصیل کرده است، همیشه می تواند از این امتیاز بگذرد و شرط را بر هم زند.مثال: اگر در مثال یاد شده در بالا، اداره اموال زن رایگان باشد و هیچ گونه سودی برای مرد (وکیل) تصور نشود، در این حالت، شرط چنین وکالتی در نکاح به سود زن است که از بیم استعفای شوهر آن را در نکاح آورده است. پس می تواند از این امتیاز بگذرد و شوهر را عزل کند.

شرط فعل:در صورتی که التزام به وکالت دادن ضمن عقد لازمی شرط شود ( شرط فعل ) آنچه بیگمان الزام آور است وفای به شرط یعنی وکالت به غیر است. بنابراین اگر قرینه خاصی بر قصد مشترک نسبت به حفظ وکالت وجود نداشته باشد، وکیل می تواند استعفاء دهد و موکل نیز حق دارد او را عزل کند.مثال: اگر در ضمن عقد نکاح که عقدی لازم است موکل تعهد کند و ملزم شود شخصی را وکیل خود قرار بدهد، در واقع فقط نوعی الزام برای وکالت به غیر برای خود ایجاد کرده ولی تعهدی بر عدم عزل وکیل بر او بار نمی شود و او همچنان می تواند از حق عزل خود استفاده نماید.

2- حالتی که عدم عزل ضمن عقد لازمی شرط شود.این شرط نیز به دو صورت قابل تصور است:

شرط نتیجه: منظور از شرط نتیجه این است که نتیجه یک عمل حقوقی در ضمن عقد شرط می شود. و همین که مخاطب عقد و شرط ضمن آن را قبول کرد علاوه بر اینکه عقد محقق می شود، اثر عمل حقوقی که شرط شده نیز محقق می شود.

ضمن عقد لازم، حق عزل وکیل از موکل سلب شود. در این صورت بنا بر حاکمیت اراده طرفین و لزوم وفای به شرط، اختیار عزل موکل از او ساقط می شود.مثال: ضمن عقد بیع که عقدی لازم است شرط شود که موکل حق عزل وکیل را نداشته باشد.

شرط فعل: شرطی است که اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از متعاملین یا بر شخص خارجی شرط شود.که به صورت تعهد واقع می شود به این ترتیب که ضمن یک عقد لازم موکل تعهد می کند که از حق عزل استفاده نکند. ( شرط فعل است که به صورت تعهد آمده است ). در این حالت حق عزل از بین نمی رود و هر گاه بر خلاف شرط ( تعهد بر عدم استفاده از حق عزل ) آن را به کار برد، عزل نفوذ خود را دارد و وکالت را منحل می سازد اما موکل ناچار است خسارت ناشی از این پیمان شکنی و عدم رعایت تعهد خویش را جبران کند. ولی کسی که شرط عدم عزل به سود او شده است، می تواند عقد لازم را فسخ کند.مثال: کسی به دیگری وکالت می دهد که زمین متعلق به او را پس از افراز، به خود بفروشد. سپس ضمن عقد اجاره یا عقد صلح ( عقد لازم ) که بین آن دو بسته می شود، موکل تعهد می کند که وکیل را از وکالت فروش عزل نکند. در این فرض اگر موکل وکیل را عزل کند، نیابت او در فروش خانه از بین می رود ولی وکیل هم حق پیدا می کند اجاره یا صلحی را که شرط عدم عزل در آن آمده است، فسخ کند.

3- موردی که وکالت ضمن عقد جایزی شرط شود.جایی که وکالت ضمن عقد جایز دیگری، مانند ودیعه شرط شود.با شرط کردن وکالت ضمن عقد جایز مثل ودیعه، طرفین وجود رابطه نمایندگی و وکالت را تابع عقد جایز قرار داده اند. در نتیجه تا زمانی که عقد هست، شرط نیز وجود دارد و کسی که مایل به فسخ شرط ( وکالت ) است باید در آغاز و به عنوان مقدمه، عقد جایز ( ودیعه ) را بر هم زند و نمی تواند آن عقد جایز را نگاه دارد و وکالت را که به صورت شرط ضمن عقد جایز آمده است را فسخ کند.

به عبارت دیگر آوردن وکالت ضمن عقد جایز نشانه آن است که دو طرف نخواسته اند آزادی خود را به طور کامل از بین ببرند و فقط مایل اند وکالت را تابع آن سازند.

4- حالتی که عدم عزل در عقد جایزی، و از جمله خود وکالت، شرط شده است.اگر موکل حق عزل خود را ضمن وکالت ساقط کند و اعلام دارد که وکالت بلاعزل به وکیل می دهد، لزوم احترام به خواست آنان و وفای به شرط ایجاب می کند که از مفاد آن پیروی شود و وکالت به صورت عقد لازمی درآید که به صورت یکجانبه از سوی وکیل یا موکل قابل فسخ نباشد.

 

2- به استعفای وکیل:
وکیل می تواند هر گاه بخواهد، از وکالت استعفاء دهد و این اقدام اصولا هیچ مسوولیتی برای او ایجاد نمی کند. ولی در مورد وکیل هم استعفای نا بهنگام و نامتعارف، بر مبنای سوء استفاده از حق استعفاء برای او ضمان آور است و باید ضرر مشروعی را که به بار آورده است جبران کند

3- به موت یا جنون وکیل یا موکل
وکالت عقدی است که بر مبنای اعتماد متقابل وکیل و موکل به یکدیگر نهاده شده است؛ شخصیت هر کدام انگیزه دیگری در انعقاد قرارداد است و با فوت هر کدام یکی از ارکان عقد به هم می خورد.جنون را نیز باید در حکم موت قرار داد، زیرا باعث از بین رفتن شخصیت دیوانه می شود.

1- سفه در مواردی که رشد شرط است:

سفه (سفیه همان غیر رشید است و به کسی گفته می شود که پس از بلوغ، رشد کافی برای استیفاء حقوق مالی خود کسب نکرده است یا بعد از تحصیل رشد، آن را از دست داده است) موکل موجب بطلان وکالت می شود مگر در مواردی که حجر مانع از توکیل در آنها نمی باشد و همچنین است محجوریت وکیل مگر در اموری که حجر مانع از اقدام در آن نباشد.

مثلاً در صورتی که موضوع وکالت امور غیر مالی مانند نکاح یا تملکات بلاعوض باشد، سفه موکل یا وکیل تاثیری در وکالت نداشته و عقد وکالت به قوت خود باقی می ماند.

4- از بین رفتن متعلق وکالت
هر گاه متعلق وکالت از بین برود یا موکل عملی را که مورد وکالت است خود انجام دهد یا به طور کلی عملی که منافی وکالت باشد بجا آورد، مثل اینکه مالی را که برای فروش آن وکالت داده بود، خود بفروشد، وکالت منفسخ می شود.

1- موارد از بین رفتن متعلق وکالت :

1- از بین رفتن موضوع در اثر حوادث خارجی یا اقدام اشخاص ثالث : مانند اینکه کالای مورد وکالت بسوزد یا موسسه ای که وکیل آن را اداره می کند منحل شود.

2- از بین بردن موضوع وکالت به وسیله موکل: مانند اینکه خانه مورد فروش را ببخشد یا وصیت کند یا کالایی را که برای آن وکالت داده است، خود مصرف کند.

3- ورشکستگی موکل در جایی که مداخله در امور مالی در تادیه دیون موثر باشد: تاجر ورشکسته از تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او گردد، ممنوع است. در کلیه اختیارات و حقوق مالی ورشکسته که استفاده از آن موثر در تادیه دیون او باشد، مدیر تصفیه قائم مقام قانونی ورشکسته بوده و حق دارد به جای او از اختیارات و حقوق مزبوره استفاده کند.

5- انقضای مهلت وکالت، چنانچه مقید به مهلت باشد
به این معنی که اگر مالکی برای فروش ملک خود به مدت سه ماه به دیگری وکالت دهد، تعیین مدت حق عزل را ساقط نمی کند ولی باعث می شود که پس از سه ماه نمایندگی وکیل، بدون اینکه نیازی به عمل حقوقی دیگری از جانب موکل (عزل) باشد، خود به خود از بین برود.

6- انحلال شخص حقوقی (شرکت)
اگر شرکتی که وکیل آن را اداره می کند منحل شود. دیگر سمت نمایندگی مفهوم خود را از دست خواهد داد.

7- ابطال پروانه وکالت و سلب صلاحیت از وکیل دادگستری
در این صورت وکالت اصولاً منفسخ می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *